سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

کلام ناب


روزی یکی از کارگرهای کارخانه دوستمان را از تهران به سمت قم همراهی می‌کردیم. در میان راه صحبت از دولت و سیاست‌هایش شد. ما که مزه دهانش را می‌دانستیم، با گرانی طعنه‌ای زدیم و از جن و رمال گفتیم، شاید کارگر باشد و از رای خویش برگردد. نه! نظرش همان بود که بود. سوال کردیم که آخر چرا؟ مگر چه می‌کند این اقای رییس جمهور؟ گفت: همین که ضد سرمایه‌داران مملکت است ما را بس. دوستمان از پشت فرمان سری چرخاند و گفت: این طور که سرمایه‌دار فراری می‌شود و شمای کارگر می‌مانید و بیکاری و زن بچه. دوست کارگرمان در کمال خونسردی جواب داد
کارگر نان خودش را پیدا می‌کند!».

پ ن1: من حرفی ندارم.

پ ن 2: شما حرفی ندارید؟

اگزیستانسیالیسم و اخلاق

کتاب «اگزیستانسیالیسم و اخلاق» نگاهی گذرا به مسأله اخلاق در آراء کی‌یرکگور، هایدگر و سارتر است که توسطه مری وارنوک نوشته شده است. این کتاب را آقای علیا ترجمه کرده‌‌اند و انتشارات ققنوس آن را به چاپ رسانده است. تکیه نویسنده بیشتر بر روی آثار سارتر است. در انتها نیز ایشان نتیجه می‌گیرند که اگزیستانسیالیسم و فلاسفه آن از خود چیزی به نام فلسفه اخلاق ارائه نمی‌دهند اما آثار ایشان باعث ملموس‌تر و واقع‌گرایانه‌تر شدن آن شده‌است. 

یک قسمت از این کتاب برایم جالب بود و فکر کردم شاید قضیه‌ای شایع باشد:

«نخستین تلاش ما در روابطمان با دیگران این است که آنان را شیء تلقی کنیم؛‌زیرا اگر شیء باشند و اگر قابلیت عمل‌کردن اختیاری را از دست بدهند، قادر می‌شویم آنان را تا حد مناسبی مطیع خود کنیم. بنابراین، ما به آنان برچسب می‌زنیم، گویی که مانند اشیا ماهیت ثابتی دارند. می‌گوییم آنان مهربان‌اند، تنبل‌اند، مغرورند و امثال آن؛ و می‌کوشیم مطابق این اوصاف، اعمال آنان را پیش بینی کنیم. به این ترتیب پس از ان که تکلیف آنان را با یک کلمه مشخص کردیم، آنان را همچون اشیای دیگر تلقی می‌کنیم و با روش‌های استقرایی درباره رفتار احتمالی‌شان دلیل و حجت می‌آوریم. میل داریم که این واقعیت را در نظر نیاوریم که آنها هم برای خودشان برنامه‌ها و طرح‌هایی می‌ریزند و تصمیم‌هایی برای خود می‌گیرند.» 

100 سال تنهایی

وقتی مطلبی به ذهنت نمی‌رسد و حرفی نداری برای گفتن در این همه وبلاگی که راه انداخته ای. کم کم زانوهای غمت جمع می شوند در بغلت. و در آلاچیق دانشگاه تصمیم می گیری برای رفع این معزل بزرگ خودکارت را روی کاغذ بگذاری و رهایش کنی به هر کجا که خواست برود. بعد هم می شود همین مطلب بی سروته که می گذاریش روی وبلاگ هایت. برای خودت هم کیفور هستی که مطلبی گذاشته ای . دریغا از این مطلب.

پ ن: نزدیک امتحانات است.

پ ن2: بی صبرانه منتظر 14 خرداد هستم.

پ ن3: 100 روز گذشت!

خانه خرابی

وبلاگت فیلتر شده!!!

مجال بی‌رحمانه تنگ بود و واقعه سخت نامنتظر…

سریعاً دویدم و فیلتر شکن رو زدم که تا قبل از انهدام وبلاگ مطالب و نظرات رو بردارم. به جای سطل آب یخ پرتاب شدم به اعماق یکی از کوه‌‌های یخی قطب شمال،‌خیلی سردم شد: «این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است». 

انگار خونه خراب شده‌ باشم. من توی اون وبلاگ زندگی کردم… نظرات شما… خدا از حقش نگذره…

اعصابم خرابه