سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

زندگی زدگی

«‌گاهی سعی می‌کنیم برای چند روز یا چند هفته نقشی را بازی کنیم، شاید برای رسیدن به جایی، چیزی و یا هدفی؛ اما سر که برمی‌آوریم ـ اگر برآوریم ـ می‌بینیم شده‌ایم همان که قرار بود برای چند روز چند هفته یا برای رسیدن به چیزی باشیم و بعد نباشیم.

آدمی فکر می‌کند نقش‌ها آنقدرها هم نمی‌توانند انسان را در خود درگیر کنند که دیگر نشود تشخیص داد که تنها یک نقش‌اند؛ اما متاسفانه تاریخ همیشه تکرار می‌شود و همان می‌شوی که نمی‌خواستی، همان می‌شوی که تنها قرار بود نقشی باشد برای مدتی. با این تفاوت که اکنون هم می‌خواهی‌اش و هم دیگر این تو هستی و نه نقش‌ات! 

این تفکر که وارد می‌شوم و تنها خوبی‌هایش را می‌گیرم مانند تصور روشنفکران اطرافمان می‌ماند که احمقانه سعی بر جداکردن خوبی‌های مدرنیته و استفاده‌ از آن به دور از اشکالات آن هستند، زهی خیال بطل!»*

پ ن1: سالگردمون مبارکمون باشه.

پ ن 2: کاش حداقل به خاطر گرم شده انتخابات هم که شده دوستان‌مان را آزاد کنند. دلمان برای میر سبزمان تنگ شده‌است.


* برگرفته از نامه‌ای برای یکی از دوستانم.

نظرات 1 + ارسال نظر
سپید یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.khomkhaneh.persianblog.ir

گاهی هم این اتفاق_شاید هم نتوان اسمش را اتفاق گذاشت_ را ما هستیم که بوجود میتوریم بعد هم بهانه که من نبودم،محیط بود بنا بر این دلایل.این ما هستیم که خودمان را میسازیم.و بقیه اش همه نق زدن های انسان های سست عنصری مثل ماست؛نه من نه تو...همه
آنها که میبینیم.
همه دلشان تنگ شده؛برای خیلی چیزها...
من شما را در وبلاگم لینک کردم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد