لعنت خدا بر این روزهای گنجشکی. از خدا پنهان نیست از تو چه بنهان این روزها با صدایت گریهام میگیرد. با دیدنت با ندیدنت احساس میکنم گنجشک شدهام همین دیروز «احساس» ات را خواندم همین دیروز یک دل سیر گریه کردم. همین دیروز اولین بار بود که فریاد میزدم ... این روزها هرچه شیرین باشد... همه دست به دست هم دادهاند ... کاش دست کسی این مارها را عصا کند* چه آزمون سختی. کاش میدانست که چقدر دل نازک شدهام منی که با یک سکانس ساده طعم دهانم رو به گسی میگذارد منی که اشکهایم تاب دیدن تن بیمارت را ندارد ... این روزها مدام تحت تاثیرم....