سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

یک تحلیل کشکی


1- شما با 45000 تومان چه کاری می‌توانید بکنید؟ شاید با آن یک (تنها یک) نیازتان را برطرف کنید، شاید هم آن را همین‌ طور قاطی پول‌هایتان کنید و هیچ نفهمید که کی خرج شد.

من اما می‌توانم 45000 را ضرب در 70 میلیون بکنم (45000*70000000= 3150000000000 ) که می‌شود 3150 میلیارد تومان!!!  می‌کنمش همان 3000 میلیارد تا خورده‌اش دست و پایم را نگیرد. حالا 3000 میلیارد را ضرب در 12 می‌کنم ( 12* 3000000000000 = 36000000000000) که می‌شود 36 هزار میلیارد تومان.

من اما می‌خواهم این 36 هزار میلیارد تومان را تقسیم بر 2 میلیارد کنم ( 36000/18 = 18000) که می‌شود 18 هزار. این 18000 را تقسیم بر 31 می‌کنم ( 18000/31= 580) که می‌شود 580. 

با محاسباتی که در بالا انجام دادم معلوم شد که با آن 45 هزار تومان‌هایی که هیچ جا نم‍ی‌رود می‌شود برای هر استان ایران سالانه 580 بنگاه اقتصادی با سرمایه اولیه‌ی 2 میلیارد تومان راه‌ انداخت. حال شما تصور کنید که این پول تنها به یک بخش ( کشاورزی، صنعت، خدمات و...)  اختصاص یابد.

شاید برخی فکر کنند که محاسباتی که بالا کرده‌ام و حرفی که زده‌ام خیلی کشکی است و اصلاً عملیاتی نیست و محدودیت‌ها را در نظر ندارد و هزاران اشکال دیگر، همه اینها را قبول می‌کنم  اما قلباً، یقیناً، انصافاً و اقتصاداً مطمئن هستم که کشکی‌تر از پرداخت یارانه به صورت نقدی نیست. 


پ ن 1: شهرک صنعتی کاوه که از بزرگترین شهرک‌های صنعتی کشور است دارای 600 بنگاه است.

جهاد اقتصادی

صادق لاریجانی طبق سنت این روز‌ها بازهم در اخبار حاضر شد و در مورد اختلاس 3000 میلیارد تومانی حرف زد. نکته قابل تحسین در سخنانی که ایشان ایراد کردند، گوش‌زد کردن این نکته بود که رسانه‌ها و دیگران پیش از برگذاری دادگاه و اعلام رای نهایی از هرگونه پیش‌داوری دوری کنند. ایشان تا آنجا بر این نکته پافشاری کردند که حتی خواستند کسی از رقم اختلاس (3000 میلیارد تومان) حرفی نزند و افزودند که خودشان نمی‌توانند درباره میزان تخلف سخنی به میان آورند، مگر بعد از اتمام مراحل قانونی.

چقدر خوب است که رییس دستگاه قضا اینقدر مراقبه دارند که حقی ناحق نشود. اما بعد از خبری قدری دلم گرفت. دلم گرفت وقتی یاد صحبت‌های ایشان در مورد سران فتنه افتادم! دلم گرفت وقتی یادم آمد در دستگاهی که ایشان مسولیت آن را برعهده دارند با متهمان پیش از فرا رسیدن دادگاه‌شان در حبس (گاهی انفرادی) به سر می‌برند! دلم گرفت وقتی یادم آمد افرادی نزدیک به دو سال است که در زندان هستند، و تنها منتظر برگذاری دادگاه‌شان هستند! دلم گرفت وقتی یادم آمد میرحسین موسوی و دیگران پیش از برگذاری دادگاه و صدور حکم در بند هستند! دلم گرفت وقتی یادم آمد محسن روح الامینی پیش از حکم نهایی دادگاه در کهریزک بود! دلم گرفت از این همه تزویر...   

 پ ن:  دائم بحث فساد می‌شود و مچ‌گیری می شود، من اعتقاد دارم آنچه که فساد نامیده می‌شود مجموعه سیاست‌هایی است که ما امروز در نظام اقتصادی داریم... برخورد با فاسد آخرین حلقه از مجموعه حلقه های یک زنجیره بلند است که باید انجام بگیرد و قبل از آن مسیرهایی را که به فساد می‌تواند بیانجامد را باید از بین ببریم.

بخشی از سخنان پایانی میر حسین موسوی در مناظره انتخاباتی با مهدی کروبی / خرداد 
1388


پایان عمر علوم اجتماعی و تولد

بعد نوشت: بیست و چهار بار شد. بیست و چهار بار شد که ساعت 11 صبح روز 24 شهریور ماه را می‌بینم. حس خاصی ندارم. تنها به این دلیل می‌نویسم که از ابتدای وبلاگ‌داری این روز را یادآور شده‌ام. دیشب به یمن ورودم یک قهوه‌ برزیلی توپ دم کردم و با شوکورول‌هایی که به پیشنهاد هادی خریده بودم کلی حال کردم. 


 


حسین کچوئیان در گفتگو با مجله فرهنگ عمومی بیان می‌کند که «عمر علوم اجتماعی و به طور اولا جامعه شناسی به پایان رسیده است. حسین کچوئیان در ابتدای کار خود یک خطای فاحش معرفت‌شناختی انجام می‌دهد و آن را پایه و اساس بحث خود قرار می‌دهد. وی می‌گوید: علوم اجتماعی آمده بود تا به مردم بگوید از کجا آمده‌اند و به کجا خواند رفت و برایشان برنامه زندگی بدهد.(نقل به مضمون) بعد هم بر همین پایه استدلال می‌کند که دستاورد‌های علوم اجتماعی علم نیستند و نمی‌توانند پاسخ‌گوی اهدافی که برای آن به وجود آمده‌اند باشند؛ با این تفاسیر دیگر باید فاتحه این علوم را خواند.

دکترای جامعه‌شناسی دارد و مطالعات عمیقی درباره انسان مدرن و فلسفه غرب داشته، ولی هنوز تعریف غلطی از علوم اجتماعی در ذهنش دارد. نمی‌داند که این علوم تنها در شرایط خاصی نتایج خاصی را با احتمال خاصی بیان می‌کنند تازه همه اینها به شرطی‌ است که افراد جامعه مورد آزمون ما رفتاری عادی داشته باشند. مثلاً در اقتصاد می‌گویند، اگر سرمایه‌گذاری افزایش یابد، به شرط ثابت بودن سایر مقادیر و رفتار عادی مصرف‌کننده، رشد اقتصادی صورت می‌گیرد. 

پ ن 1: درباره مجله فرهنگ عمومی مطلب طویلی نوشتم که پاک شد. تصمیم گرفتم همان را تکه تکه برایتان بنویسم. 

بر بساط نکته‌دانان

متن سخنرانی آقای خامنه ای را حتماً حتماً بخوانید. در سایت فرارو: http://www.fararu.com/vdcizwav.t1avy2bcct.html


من فقط برخی از بیانات ایشان را که فرارو در کادر قرار داده برای شما می‌آورم و بعد از آن هیچ نمی‌گویم.

1-  «ولایت مطلقه فقیه یعنی انعطاف پذیری دستگاه ولایت.»

2- «مطلقه یعنی در دستِ کلیددار اصلی نظام، حالت انعطافی وجود دارد که می تواند هر جا لازم شود مسیر را تصحیح و تکمیل کند»

3- «دیکتاتورهای متکی به آمریکا و غرب یکی پس از دیگری سرنگون می شوند و آینده ملتها در معرض احتمالات گوناگونی است که باید این احتمالات را به طور دقیق تحت نظر داشت»


پ ن 1:‌ من حرفی ندارم. شاید یک هفته خوابم برد. 

پ ن 2: هر اتفاقی برای این وب بیافتد برعهده بنده نیست

علت‌های طلاق؛ سنت در مواجهه با مدرنیته

ـ مطلبی که در ذیل می‌آید هیچ گونه سند و مدرکی ندارد و تنها انتزاعات ذهن نویسنده است.

یه نظر یکی از عوامل رشد آمار طلاق در سال‌های اخیر در کشورمان انتقال جامعه از جامعه‌ای سنتی به یک جامعه‌ی مدرن باشد. به این صورت که در این حالتِ گذار خانواده‌ها از زندگی‌های پرجمعیت به سمت زندگی‌هایی با جمعیت کم حرکت‌ می‌کنند. در اینجا منظور از کم جمعیت و پرجمعیت میزان افراد مرتبط با زندگی روزمره در خانه‌است نه تعداد بچه‌ها؛ مثلاً در زندگی‌های سنتی عروس و داماد تا مدت‌های بسیار طولانی ـ شاید تا زمان ازدواج اولین فرزندشان ـ در کنار والدین ( گاهی به همراه دیگر برادران) زندگی ‌می‌کردند؛ اما در این دوران زوجین از بدو ازدواج جدا از خانواده و در محلی مستقل زندگی‌ می‌کنند.

در خانواده‌های سنتی نقش‌ها معنی و مفهوم دیگری دارند. در این نوع خانواده‌ها پس از ازدواج هیچ‌گاه زندگی جدیدی تجربه نمی‌شود؛ بلکه تنها شرایط جدیدی تجربه می‌شود.

مشکلی که ممکن است در دورانِ گذار زوج‌ها با آن مواجه شوند، عدم توانایی زندگی فردی مستقل است. نه به این معنی که زوج‌ها نمی‌توانند از پس بعد مادی زندگی برآیند؛ بلکه طرفین ازدواج نمی‌توانند از پس بعد احساسی آن برآیند.

فرد جوانی که تمام عمر خویش را در خانواده‌ای پر جمعیت سپری کرده و تنها تصورش از رابطه با همسر تصوری‌ است که از رابطه پدر و مادرش در فضایی کاملاً سنتی دارد، هیچ‌گاه نیاموخته است که در یک زندگی دو نفره باید چگونه رفتار کرد؛ مثلاً هنگامی که شما در یک خانواده پرجمعیت زندگی‌ می‌کنید نیازی ندارید که با همسرتان در مورد شغلتان یا اوضاع و احوال سخنی بگویید یا حتی با وی مشورت کنید، چون این کار را قبلاً با پدر یا برادرانتان انجام داده‌اید. یا اینکه شما وظیفه‌ای ندارید که از همسرتان دلجویی کنید یا قدری پای صحبت‌‌هایش بنشینید، چراکه احتمالاً خواهرهایتان یا مادرتان این کار را بهتر انجام می‌دهند.

در زندگی‌های پیش از این حرفی از طلاق پیش نمی‌آمد چون اصلاً حرفی پیش نمی‌آمد. اما شما تصور کنید فردی را که از بطن یک زندگی سنتی دست در دست معشوقه‌اش راهی‌ خانه بختی می‌شود که فرسنگ‌ها از تمام اقوام دور است!