سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

سیب‌های خوردنی

گندم یا سیب مساله این است

اوج حماقت

جناب آقای چی تای باگ

 رئیس محترم مجمع عالی خلق کره

 عالیجناب؛ با تاسف و اندوه فراوان از درگذشت جناب آقای کیم جونگ ایل رهبر بزرگ کشور دوست جمهوری دموکراتیک خلق کره مطلع شدم    .

 به این مناسبت مایلم ضمن ابراز مراتب همدردی خود و همکارانم در مجلس شورای اسلامی با دولت و ملتتان، این واقعه تأثرانگیز را به جنابعالی و خانواده آن مرحوم تسلیت گویم. 


«حماقت یعنی چشمان علی لاریجانی وقتی که بعد از نگارش این پیام تسلیت برقی در آنها می‌نشیند«...

 

توجه: هدف کارتل‌ها تسلط بر بازار یک کالای خاص از طریق تضعیف یا از بین بردن رقابت در بازار آن کالا توسط ایجاد انحصار است. نمونه بارز کارتل‌ها از سال 1933 در آلمان و کشورهای اروپای غربی است. به خاطر تاثیر منفی کارتل در از بین بردن رقابت، قوانین ضد ایجاد کارتل در آلمان و برخی کشورهای دیگر بوجود آمد. تشکیل کارتل در انگلستان، در آمریکا ممنوع است و در اروپا نیز بسیار محدود است. معروف‌ترین و تاثیرگذارترین کارتل بین‌المللی در حال حاضر «سازمان کشورهای صادرکننده? نفت (اوپک)» می‌باشد که با کنترل تولید و صادرات اعضای خود توانست قیمت نفت را در سال‌های 1973 تا 1974 به چهار برابر قیمت افزایش دهد.

کات فرهنگی


1- انقلاب‌های سیاسی عموماً با خود نوعی انقلاب فرهنگ نیز به همراه دارند که من نام آن را می‌گذارم یک «کات» در روند فرهنگ مردم جامعه. منظور من انقلاب فرهنگی‌ای که بعد از هر انقلابی روی می‌دهند - از قبیل انقلاب سرخ مائو یا همین انقلاب فرهنگی خودمان - نیست که با دستور از بالا توسط حاکمان جدید برای از بین بردن آثار حکومت قبلی است
، نیست. منظور از کات‌ِ فرهنگی روحیه پذیرش و تغییری است که جامعه به هنگام این رویداد از خود نشان می‌دهند. نوعی خیزش که گویی جامعه به واسطه آن در روند تمامی رفتار خود توقف کرده و تشنه آموزه‌های جدید است. در مورد انقلاب 57 ایران اکثر افرادی که این رویداد را تجربه کرده‌اند گزارش‌های یکسانی دارند از وضع فرهنگی و شور  و هیجان مردم. عزت‌الله سحابی هنگامی که بعد از چندین سال در سال 57  از زندان آزاد می‌شود از حال و هوای جامعه و ارزش‌های حاکم شده بر آن بسیار تعجب می‌کند و بیان می‌کند که این روحیه را تنها در افراد سازمانی و گروه‌های فعال دیده‌بوده است.*

در تجربه ایران نیز همین اتفاق افتاد، یعنی مردم سراسر شور و هیجان بودند برای تغییر ، هر چه که از گذشته داشتند کنار نهادند برای یک پذیرش همگانی. مردمی که تا دیروزش هر آهنگی گوش می‌دادند، خیلی‌گیر به حجاب و  شعائر دیگر نمی‌دادند، ریش‌هاشان را می‌تراشیدند و ...  تصمیم گرفتند که دیگر این گونه نباشند و جور دیگری بشوند.

2-تحلیل‌های زیادی می‌شود؛ برخی می‌گویند جوانان گرایش به عرفان‌های نوظهور یا ادیان دیگر پیدا کرده اند، یا اینکه نام‌های انقلابی ور افتاده و مردم دوباره بازگشته‌اند به همان نام‌های پیش از انقلاب، یا دیگر کسی برایش مهم نیست که 22 بهمن است یا 22 اسفند و از این دست.  

3- نظر من این است که بعد از ایجاد این «کات» هیچ کسی دیگر «شروع» را نگفت. شاید بتوان شروع جنگ و طول کشیدن آن را یکی از علت‌ها دانست؛ اما بعد از آن هم ما شاهد هیچ برنامه‌ای فرهنگی‌ای برای این مردم نبودیم. تنها گاه گاهی افرادی و حرکت‌هایی توانستند در همان حالت «کات» یک «کات» دیگر بگویند و شوری در مردم ایجاد کنند. شاید دوم خرداد و 22 خرداد را بتوان در این بخش قرار داد. در هر صورت من افرادی را که در این کشور سرگردانند را نمی‌توانم مقصر بدانم. مقصر ماییم که در روند معمولی زندگی ایشان بلندگو دست گرفتیم و گفتیم «کات»...

مربوط: مطلبی از  خاک‌خیس

یک اشتباه از من و یک اشتباه فاحش از من

1- اشتباه من: خیلی چیز‌ها هر روز به نظرم می‌رسد و می‌نویسم‌شان در دفترچه نارنجی رنگم، اما وقتی می‌خواهم وارد اینجا کنمشان هی ایراد می‌گیرم و فکر می‌کنم که مطلب من باید از این حرف‌ها پربار تر باشد و خیلی خوب باشد. این هم بلایی‌است که من دچارش شده‌ام. اما امروز تصمیم گرفتم تمام این یادداشت‌های بی‌سر و ته را نیز در اینجا بگذارم. اصلاً به کسی چه ربطی دارد که خوب‌اند یا نه!!! 

 

2- یک اشتباه فاحش از من:  حتماً‌ شما هم کلاس پنجمی‌ بودن ،ترم آخر بودن و گاهی هم استاد بودن را تجربه‌کرده‌اید. منظورم این است که حتماً در موقعیتی قرارگرفته‌اید که هم از لحاظ سن و هم از لحاظ تجربه بالاتر از دیگرانِ اطرافتان باشید. حس و حال عجیبی دارد. نگاهی به رفتار خودم در تمامی این مقام‌ها باعث شرم‌ساری‌ام می‌شود. یعنی وقتی همین دیروز با یکی از ترم پایینی‌ها حرف می‌زدم طفلی را هیچ به حساب نمی‌آوردم و از اشکالاتی که به دروس می‌کرد بی‌تقاوت می‌گذشتم شاید هم با خودم می‌گفتم این بچه را ببین! بار‌ها شده است که دانستن سن افراد تاثیر زیادی بر روابط فی‌ ما بین‌مان گذاشته‌است. تا به حال روی نداده‌ که یک دهه هفتادی را جدی‌ بگیرم، حالا شما تصور کنید نگاه یک نسل اولی ( که هم انقلاب را درک کرده و هم جنگ را) به چشمان معصوم یک نسل سومی که دارد پشت تریبون از وی و هم نسلانش انتقاد می‌کند! 

زندگی

با عنایت خداوند و توجهات مقام عظمای ولایت و کوری چشم سران فتنه؛ دست در دست کسی گذاشتم که سالها منتظرش بودم. مبارکم باشه

چین غوغا نمی‌کند ما غوغا می‌کنیم

کافی‌ است نگاهی به دور و برتان بی‌اندازید. کافی‌ است اولین وسیله‌ای که به دستتان می رسد را برگردانید و پشتش را با همان انگلیسی دست و پا شکسته‌تان بخوانید. کافی‌است کمی پای حرف‌های تجار یا دوستان بازاری‌تان بنشینید، همه‌شان بلیط دارند که این هفته یا هفته بعد بروند چین و هر چه که به دست‌شان امد بیاورند. همین اطراف من دوستانی هستند که به واردات پیچ و نخ مشغولند!! همین چند روز قبل دوستی دنبال وارد کردن لاستیک بود که به گفته خودش قیمت آن نصف قیمت بازار داخلی است. دوستی مدل‌های لباس‌ زیر مردانه و زنانه را دنبال می‌کرد که ببیند کدامشان را بیاورد بهتر است...

در اینکه اجناس چینی ارزان‌تر و گاهی حتی بهتر و با کیفیت‌تر از اجناس داخلی هستند شکی نیست. اما آیا جای این سوال نیست که پس تولید داخلی کجا می‌رود؟ تکلیف تولید کنننده داخلی چه می‌شود؟ چطور می‌شود که هنگام کاهش تعرفه واردات خودرو صدای زمین و زمان در می‌آید و تولید ملی به خطر می‌افتد و چنان در بوق و کرنا می‌شود که اینها می‌خواهند کشور را وابسته کنند که گوش فلک هم کر می‌شود، اما هنگامی که تیشه که نه، تبری بر ریشه‌های صنعت و خدمات و کشاورزی می‌خورد کسی صدایش در نمی‌آید؟ 

... این را بگذارید کنار مطلب قبل.